کلاس حرفه و فن

برپا آقای شیخ الاسلامی وارد کلاس شدند ابتدا می‌خواستند تمرین‌های جلسه قبل را ببینم ولی شروع به درس دادند دیدن اشکال از روبرو بالا و  جانبی شدن وقتی درس می‌دادند. بچه ها  گوش نمی‌کردند بعد از  درس دادن آقای شیخ الاسلامی گفتند صفحه بعد را انجام دهید بعد هم پاسخ صحیح صفحه گفتند و بعد شروع به توضیح دادن خط رابط یا کمکی و خط اندازه شدند و بعد گفتند حالا شما تمرین را انجام دهید اکثر بچه‌ها تمرین را اشتباه کشیدند ولی تعداد کمی هم درست رسم کردندبود  می‌خواستم درست آن را بگویند ولی زنگ خورد

مستند سازی زنگ اول زنگ علوم (1403/9/14)چهارشنبه

سلام بچه ها

وارد مدرسه شدیم مثل روز های دیگر اما این یکی فرق داشت.یک شعبده بازی از آقای فیروزنیا در انتظار ما بود.آقای فیروزنیا آخه چرا شعبده بازی ؟آخه امروز؟آخه الان؟وای وای وای وای چه شعبده بازی بود.مارا بیچاره کرده بود.راستش شعبده بازی به زبان اساتید یعنی ((امتحان))!منم به خیال خام خودم فکر کردم استاد به انتخاب خودمان از درس مورد نظرمان سوال می پرسد ولی رکب خوردم.

استاد اول در مورد امتحانات حرف زد و

گفت:((بچه ها امتحان آسان است ولی دقت میخواهد.بچه ها 20دقیقه وقت داریم پس باید اول سوالاتی که بلد هستید را جواب بدید بعد بروید سراغ سوالات بعدی اش.))

بعد با روش آقای مهری امتحان ها را بخش کرد تا همه با هم امتحان های بقیه را تصحیح کنیم.تا سوال4 پیش رفتیم که زنگ خورد

تکلیف:خواندن درس های 1و2و3و4و5برای امتحان های بعدی(امتحان هایی که در کانال پایه گفته شده بود.)

سخنی با دانش آموزان

بچه ها بیایید کمی درس بخوانیم و وسوسه نشویم سر گوشی مان برویم و یکم به آیندمان فکر کنیم.من خودم به خاطر نخواندن درس خیلی ناراحت هستم و با خودم می گویم:(( که اگر دو درس دیگر را هم می خواندم الان وضعیت من این نبود و نمره من19یا20می شد.))

خداراشکر این امتحان نمره منفی نداشت اما باید خیلی خیلی مراقب امتحان های بعدی باشیم 

التماس دعا برای امتحان های بعدی

من وقتی حسرت می خورم

من وقتی حسرت می خورم

 

زندگی روز چهارشنبه 14اذر

سلام بچه ها چهارشنبه اقا که امدند در کلاس وبعد برگه های امتحان علوم را که زنگ قبل گرفتند و ما خودمان در همان زنگ تا سوال 12رسیدیم تصحیح کنیم را ادامه ی تصحیحش را کردیم و بعد اقاگفتند باشگاه مغز را باز کنید ونمراتی که تو مستند سازی داشتیم را از هر کسی را گفتند و بعد اقای فیروز نیا گفت من که خودم تو کار انگار پازل بودم خیلی پول در میاوردم به دلار چون کارشون با توریست ها بوده و تو 3ماه تونستن لب تاب بخرن و گوشی و……….وبعد گفتن پییچن دیکورده چندی یک کلمهی ایتالیایی است اگه درست نوشته باشم یعنی از دیدارت خوش حالمو بعد گفتن فرانسوی ها از ادبیات خوششون می یاد و گفتن چینی ها اصلا از انگلیسی خوششون نمی یاد و هیچی بلد نیستن حتی در حد hello ولی بهشون بگی نیها خیلی کیف می کنن و بعد گفتن اسب وقتی گوشش رو می خوابونه یعنی می خواهد یه حرکتی بزنه و اقا گفت من شروع کردم مستند سازی مردم و حالا چیز های دیگه بعد خواستیم مستند جهانبخش را ببنیم که هنوز نیمده بود و بعد ستاری مستند عربی اش را خوند که دیگه نمی نویسم چللی خوند خودتون برین ببینین و بعد مانیان مهارتشو خوند و بعد مستند حاتمی کلاس مسعولیت را خواندیم و بعد گفتن مستند کلاس ما افتضاه است و بعد مرتضوی زبان bرا خواند و بعد من خودم خوندم و بعد ص28 باشگاه مغز را حل کردیم تمرین این بود که مثال ما گوشی دستمونه میگوییم گوشیم کجاست

سلام دوستان!
یک بار دیگر در کلاس محرمانه‌ی اندیشه‌ورزی دور هم جمع شدیم. این جلسه، ادامه‌ی داستان عجیب و پیچیده‌ی زانقار پینگولدین را شنیدیم و حسابی درگیر معماها و ماجراهایش شدیم.


ادامه‌ی داستان زانقار پینگُولدین:

ماجرا از جایی ادامه پیدا کرد که شخصیت‌های داستان درگیر یک سفر عجیب با قطار شده بودند. نکته‌ی جالبی که فهمیدیم این بود که شخصیت‌های داستان روسی بودند! شاید این باعث می‌شد که رفتار و ماجراهایشان کمی غیرمعمول‌تر به نظر برسد.

اما یکی از جذاب‌ترین قسمت‌های داستان، زمانی بود که شخصیت‌ها سعی کردند به واگن شماره ۲ بروند. به‌جای اینکه از شماره‌ی واگن‌ها استفاده کنند، تصمیم گرفتند از دستشویی شروع به شمارش کنند! 😅 نتیجه؟ کاملاً اشتباه رفتند و به‌جای رسیدن به مقصدشان، وارد ماجراهایی تازه شدند که برای لحظاتی همه‌ی ما را به خنده انداخت…


حل معماهای داستان:

این بار داستان پر از معماهایی بود که استاد آن‌ها را برای کلاس مطرح کردند. جالب اینجا بود که ما خودمان باید این معماها را حل می‌کردیم. بچه‌ها با شور و هیجان به معماها فکر کردند و پاسخ‌های مختلفی دادند{{که نمیگویم}}…


افشای راز “زانقار پینگُولدین”:

در این جلسه یک نکته‌ی بسیار جالب درباره‌ی تلفظ اسم این پرونده فهمیدیم:
تا حالا فکر می‌کردیم که نام آن “زانقارپینگولدمین” است، اما تلفظ درست آن زانقار پینگُوِلدین بود! این کشف باعث شد همه احساس کنیم که بخش جدیدی از داستان برایمان روشن شده است.


پایان جلسه:

داستان هنوز ادامه دارد، اما زنگ کلاس به صدا درآمد و مثل همیشه درست در لحظه‌ی اوج، مجبور شدیم ماجراها را رها کنیم و به خانه برویم…


بچه ها یک چیزی بگم ، من که به نوشتن خیلی علاقه دارم

 

 شما چطور؟… 

 

یک معما برای سرگرمی:

 

 

 

این عبارت را درست بخوانید: «گندم فروشا ارزن آمد ماش فرستادیم برنجش مده برنجش بده» حل کن و جوابو توی پیوی  من بفرست و یا توی دیدگاه بنویس. ممنون…

زنگ آخر 9/8 مسوولیت

  • ابتدا به جای آقای محمودیان اقای پورواسعی سر کلاس آمد و چون در قرآن عقب بودبم با ما قرآن کار کردند
  • اول به ما گفتند چون کلاس در زمان اصلی خودش نبود نیازی نیست کادر صفحه 51 را حفظ باشیم
  • اما برای جلسه ی بعد باید هم صفحه ی 51 را حفظ باشیم و هم صفحه ی 59 را
  • بعد کل کلاس صفحه ی 42 را خواندند
  • سپس به ص¹ 53 رفتیم و یکی از بچه ها پای تابلو رفت و کادر های آبی رنگ این ص را ترجمه کرد
  • بعد آقای پور واسعی گفتند(نبینم برای جلسه ی بعد کسی در مسابقات قرآن و عطرت شرکت نکرده باشه هااااا!)

  • بعد فعالیت دوم ص 53 را همان² ترجمه کرد
  • به ص 54 رفتیم و آن را هم ترجمه کردیم
  • آقای … ³ با یک دسته گولی گل یا پوچ بازی می کرد و آقای پور واسعی گفتند از هر کس بگیرد دیگر به او پس نمی دهد
  • به ص57 رفتیم و تا سر فعالیت سوم را حل کردیم
  • به ص 58 رفتیم و سه جمله ی آن را هم معنی کردیم
  • راستی هنوز اثرهای دیدار با دبیران باقی بود و غایب خیلی داشتیم
  • تا هفته ی بعد خدا نگهدار ♥

¹ به معنای صفحه

²منظورم از همان یعنی همان کسی که تمرین قبلی را انجام داد

³نام کسی است که خودتان میدانید که را میگویم اما برای اینکه ممکن است این متن را نخواند و غیبت شود نام او در اینجا نیامده است

گزارش جلسه‌ی سوم کارگاه اندیشه‌ورزی

سلام دوستان!
یک بار دیگر در کلاس محرمانه‌ی اندیشه‌ورزی جمع شدیم. جلسه‌ی سوم هم از آن جلساتی بود که فکرهای ما را زیر و رو کرد و ذهن‌هایمان را به چالش کشید.

ادامه مطلب

مهارت کتاب خوانی

وقتی زنگ خورد همه رفتیم و کنار فوتبال دستی طبقه بالا نشستیم و منتظر استاد ماندیم و بعضی کتاب میخواندند وبعضی های دیگر هم  سر و صدا کردند

حدودا پس از ده دقیقه یکربع استاد امد و بچه مانند سانسور  به داخل کتاب خانه رفتند و گروه ها سر نشستن روی مبل یا روی زمین باهم دعوا کردند 

پس از دعوا استاد زمان دادند که داستان هایی راکه خوانده ایم در اختیار صاحب های کتاب قرار بدهیم و پس از ان شب شد و زمان کتاب خواندن یا مسخره     بازی های بچه ها شروع شد و وقتی که شب به پایان رسید دوباره زمان اراعه بود ودر اخر هم تکلیف برای جلسه بعد این شد که هر گروهی برای خود پرچمی داشته باشد

مهارت رزین (اپوکسی)

سلام

امزو آقای ذوالفقاری ایراد کار بچه ها را گرفتند و تو توضیح دادند که مثلا اگر کار شما تراز نبود روی آن سمباده 400 بکشید و همینجور تا سمباده 5000 ادامه دهید البته این کار وقت گیر است و راه بهتر این است که آن را باسمباده 400 یا سمباده 600 صاف کرد و روی آن مقداری رزین بریزیم تا کدر نشود

بعد ترفتد میکروبی را یاد دادند

در آخر گفتند که چند نفری که خودشان انتخاب کردند زیر لیوانی با ترفند قهوه درست کند که خودشان در جلسه بعد یاد میدهند و چند نفر  دیگر پلاک ماشین و چند نفر دیگر ماهی شبتاب با فریم فلزی درست کنند.

خلاصه ی زندگی روز چهارشنبه

ما در کلاس بودیم اقا وارد کلاس شدند گفتند که کتاب خود و خودکار و مداد خود را بردارد وبیایید بیرون وهرکدام را گفتند کجا بشینن و بعد یک برگه دادند راجب نمرات ابان خوود که جرا این نمره را گرفتم روش درس خوندن و جیکار کنم بهتر شومد بود و ما  کامل کردیم و به اقا دادیم و بعد کتاب خود را خواندیم و صادقی اقا را جل کرد و زنگ خرد ئتمام شد خدافظ

دوشنبه 1403/8/28

زنگ دوم کلاس زندگی 

آقای فیروزنیا پس از ورود به کلاس روی تخته نوشتند:” اگر شما نویسنده بودید، برای تحول جامعه چه کتابی می نوشتید؟”

و به ما فرصت دادند تا به این سوال فکر کنیم و بعد یکی یکی اسم و موضوع کتابی که میخواستیم بنویسم را گفتتیم.

ایشان گفتند که در ایران میانگین کتابخوانی خیلی کم است و دیگر کسی کتاب نمی خواند و در این باره فیلم هم برایمان گذاشتند سپس چند کتاب خوب هم معرفی کردند.