چهار شنبه 1404/8/28
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
خداوندِ نام و خداوندِ جای
خداوندِ روزیدِهِ رهنمای
خداوند کیوان و گَردانسپهر
فروزندهٔ ماه و ناهید و مهر
سلام بچه ها امروز با یک مستند سازی جالب و با حال خدمت شما میرسم.
مثل معمول زنگ صبحانه خورد و بچه ها پس از جمع کردن سفره به کلاس بازگشتند.داشتند سرو صدا می کردند سلیمانی در حال شکستن قسمت جوهر دار ماژیک ها و برداشتن گوی های درون ان برای فروش در گولی و پوچ بود،نماینده کلاس که معلوم نبود شهیر است یا بقایی در حال در حال اسم نوشتن بود و از ان طرف کسی داشت تابلو را پاک می کرد. ناگهان استاد وارد شدند.
از درِ بـــاغ آمـــده چـــون بــاغبــان
شــاخـه گلــی بــــر همــه ابراز کرد
فعالیت های نوشتاری را چک کردندو امتحانات و نمراتی که برای ما در کارنامه گذاشته بودند را به هر کسی نشان دادند و گفتند داستان کباب غاز برای زنگ اخر که با کلاس شما دارم.(نباید زنگ اخر را مستند کنم ولی چون کم است می کنم.)زنگ بعد داستان کباب غاز را خودشان خواندند و بعد گفتند جلسه بعدی امتحان املا از درس 3 (سه)داریم و آماده باشید. و اینگونه شد که دو زنگ به راحتی و گإر زمان تمام شد.
شباب عمر عجب با شتاب میگذرد
بدین شتاب خدایا شباب میگذرد



