کلاس حساب زنگ اول1404/7/6

سلام بچه ها

از همین اول می دانم که شما تا مستندسازی من را می بینید با خود می گویید:((وای!دوباره پاچه…ی شروع شد.))

اما در دل خود می گویید:((ولی به اینقدر خوب نوشتن می ارزد که وقت با ارزشم را برای خواندن آن تلف کنم)) و می آیید و با شوق بالایی این را می خوانید!!

می خواهم خبری به شما دهم که می دانم اگر بگویم اِنَّ(قطعا) ناراحت می شوید،نمی خواهم بگویم ولی انقدر مهم است که باید بگویم.

به نام خداوند مهربان خوب آن خبر بد این است:من باید زنگ اول را مستند سازی می کردم یعنی باید سر کلاس نکات را می نوشتم و بعد در خانه وارد اینجا می کردم ولی زنگ آخر این موضوع یادم افتاد!!! برای همین هم یادم نیست که سر کلاس چه کردیم ولی تا آنجایی که یادم است را برایتان می گویم که کمتر ناراحت شوید…

وقتی استاد بالا مقام خدایی وارد کلاس شدند مثل بقیه ی معلمین بزرگوار خود را معرفی کردند. تا آنجایی که یادم می آید گفتند:((من مهندسی نمی دونم چیچی برق دارم و نمیدونم چیچی اروپا!!!

تا همین را در ذهن مبارک داشتم شما را می سپارم به خدا و می روم سر هزار تا مشق دیگرم

خداحافظ

کلاس ریاضی سه شنبه(زنگ آخر)

سلام

احتمالا حدس زده اید که چی می خواهم بنویسم! ولی اشتباه حدس زدید !! امروز چند فرق با هفته های گذشته داشت. اصلا بگذارید تا امروز را کامل شرح دهم.

ماجرا از وقتی شروع شد که آقا وارد کلاس شدند. وقتی وارد شدند، گفتند:((بفرمایید.تا شما کتاب کار صفحه ی 150 تا 153 را حل میکنید من امتهان هایی را که زنگ قبلی گرفتم را تصحیح می کنم))

همگی شما می دانید که من در کلاس کجا نشسته ام. یکی از چیز های جالبی که جای من دارد این است که پیش 4 نفر کلیدی کلاس نشسته ام. اولی شهیدی که کنار من است و دیگر خودتان او را می شناسید و نیازی به توصیف ندارد.دومی رضایی که جلوی من است. آن را هم می شناسید.سومی پورحقانی که پشت من است و توصیف او غیر قابل پخش است!!! و آخری که از همه جالب تر است، ستاری است!که او را هم به خوبی می شناسید.

بل اخره بروم سر اصل مطلب.وقتی در حال نوشتن کتاب کار بودیم،(البته من در حال نوشتن این مطالب بودم و باید کتاب کار را  در خانه بنویسم)شهیدی گفت:((من امتهان تیزهوشان را 27% زدم و کمترین درصدی که قبول شد30%بود!))

گفتم:((#خیلی_بد_شانسی!))

در همین حین بود که ستاری از عقب گفت:((من70%زدم!))

نمی دانم که در آن لحظه چه باید می گفتم برای همین گفتم:((باشههه))

دوباره همگی رفتیم در حالت نوشتن.ناگهان آقای فیروزنیا آمدند و به آقای ادیب گفتند:((برنامه شروع شده لطفا یکی یکی بچه ها را به پایین بفرستید.))

آقای ادیب گفتند:((کسانی که برگه ی خود را گرفته اند می توانند بروند.))

همه ی ما کنجکاو شدیم که بدانیم برنامه چیه؟برای همین مثل…رفتیم. ولی آقای فیروزنیا ما را گرفتند و گفتند:((یکی یکی))

بل اخره مشخص شد که جشن برای روز معلم است

برای اینکه اینها جزو کلاس نیست یه خلاصه ای می گویم که فقط بدانید چه شد.

این جشن را مادران چند تا از بچه ها بر پا کردند از جمله مادر آقای جهانبخش.

خلاصه اینکه به معلمینی که حضور داشتند هدایایی اهدا شد و به معلمینی که حضور نداشتند بعد اهدا میشود.

در آخر هم یک پزیراییه کوچکی شدیم

راستی آقای ادیب مشقی ندادند تا برای آزمون جامع خوب بخوانیم

خداحافظ

سه‌شنبه ریاضی (زنگ آخر)

سلام چه‌ها👋

 امروز آقای ادیب ۳،۴ دقیقه بعد از زنگ وارد کلاس شدند و گفتند اِ اِ راستی نمی‌گم شما حدس بزنید که چه گفتند!

فکر کنم که اشتباه حدس زدید زیرا همیشه آقای ادیب زنگ آخر می‌گفتند کتاب و کتاب کار حل کنیم ولی امروز یک تفاوت داشت آقای ادیب گفتند که:(( درس می‌دهم درس می‌دهم درس می‌دهم!))

ما هم گفتیم:(( وای وای وای!!))

آقا ادامه دادند:((دو نمودار مانده که درس نداده‌ام یکی نمودار دایره‌ای و یکی نمودار سلطانی!))

شاید برایتان سوال شده باشد که نمودار سلطانی چیست!؟یا اصلاً وجود دارد؟

قبل از اینکه آقا حرفشان را شروع کنند سلطانی یا همان یزدانی سابق در حال حرف زدن با پاکدلان بود( حالا شاید برایتان سوال شده باشد که سلطانی که این طرف کلاس است با پاکدلان که آن طرف کلاس است چیکار داشت!؟؟ اتفاقی شد که این زنگ سلطانی از پیش رضایی کوچ کرد و رفت پیش پاکدلان)

خلاصه برای اینکه آقا می‌خواستند بگویند نمودار تصویری گفتند نمودار سلطانی!و بعد همه خندیدند.

بالاخره میریم سر اصل مطلب آقا درس را شروع کردند این عکسی که می‌فرستند از تابلوی کلاس است جدول داده‌های سمت چپ در عکس برای نمودار دایره‌ای بود که آقا فقط نمودار دایره‌ای را پاک کردند چیز خاصی نبود همان نمودار دایره‌ای بود که ۱۰ قسمتش کردند و داده‌ها را روی آن گذاشتند. راستی تکالیف و صفحاتی را که در کلاس نوشتیم را هم روی تابلو نوشته اند.   خداحافظ 👋 👋 👋

ریاضی زنگ آخر یکشنبه

سلام

امروز هم مثل هفته های پیش،آقای ادیب گفتند که کتاب را حل کنیم ولی از کتاب کار به ما مشقی ندادند!

روی تابلو نوشتند:کتاب صفحه ی 108در کتاب و 109 را کامل در دفتر

این هارا برای اینکه در کلاس حل کنیم گفتند و گفتند که هر چه ماند در خانه انجام بدهیم

راستی آقا 5 تا سوال روی تابلو نوشتند و گفتند که اینها را در خانه حل کنید. سوالات را گذاشتم↓↓↓خداحافظ

👋👋👋

یک شنبه زنگ آخر(ریاضی)

سلام

این اولین مستند سازی من بعد از عید است.

با توجه به این همه سالی که با هم داشتیم ، احتمالا حدس زده باشید که آقای ادیب همیشه یک شنبه زنگ آخر چی کار می کنند. نمی دانم که درست حدس زده اید یا نه. برای همین زنگ آخر را کامل برایتان می گویم.

امروز به استثنا قبل از زنگ آخر که باشد زنگ نماز (آیت الله ) آقای ناصری بین دو نماز مقداری احکام به ما آموزش دادند(البته انقدر حرف آیت الله ناصری پر عظمت بود که حیچ کس چیزی نفهمید)به همین دلیل مقداری از زنگ رفته بود.

خلاصه زنگ شروع شد. وقتی که آقا آمدند داخل کلاس گفتند:((یک تعدادی صفحه می گویم که حل کنید. کل کلاس وقت دارید و هر مقداری ماند را در خانه حل کنید.))

آقا روی تابلو نوشتند که صفحه ی 98،99،100،101،102،103ی کتاب را در خود کتاب بنویسید

(حتی دو تمرین100و103)

همه گفتند :((چقدر کم!))

آقا درحال نوشتن بودند و ادامه دادند که 5 صفحه ی اول فصل8 را هم در کتاب کار بنویسید

بچه ها شروع کردند. بعضی ها که هر دو را تمام کردند، آقا کتابشان را امضاء کردند.(خوش به حالشان چون دیگر برای خانه مشقی نداشتند.)

بل اخره زنگ خورد و همه مثل … از کلاس بیرون رفتند.

خداحافظ (راستی تکالیف یادت نره1_حل صفحه ی 98تا103 همه در کتاب2_حل 5صفحه ی اول فصل8 در کتاب کار)

محمد حنیف پزشکی

به نام خدا
سلام
محمد حنیف پزشکی هستم 13 ساله از اصفهان
تاریخ تولد : 1/2/1391
من آدمی احساساتی هستم و زود ناراحت می شوم.
من بسیار وسواسی هستم واز افرادی که مثل خودم وسواسی نیستند خوشم نمی آید.
من بسیار مذهبی ومسجدی هستم و به داستان های قرآن و احادیث و نحج البلاغه علاقه ی بسیار دارم . از افراد بی حجابی و غیرمذهبی به شدت بدم می آید و در مخالف افراد مذهبی را دوست دارم.
من به بازی فکری و بازی شانسی علاقه ی زیادی دارم
به شنا و روبیک هم علاقه ی بسیار دارم به رنگ سبز و آبی علاقه دارم و دوست دارم در آینده یک روبیک باز حرفه ای بشوم و توجه بقیه را به خود جلب کنم.
توانمندی من حل تعداد بالایی روبیک و حل سوالات هوش مثل سوالات آزمون تیزهوشان است.
من اول و دوم دبستان را در مدرسه ی رویش گذراندم و
سوم تا ششمم را در مدرسه ی خوارزمی و حالا در مدرسه ی همت نو هستم.