درباره امیرمحمد نصر آزادانی

سلام ، به نظرتون من کی هستم!؟ حتی خودم هم خودم را کامل نمی شناسم ، دیگه چه برسه به شما که تازه با من آشنا شدید! من امیر محمد نصر آزادانی زاده اصفهان در تاریخ:۱۳۹۰/۹/۱۰ هستم. فکر کنم الان با کلیات من آشنا شدید ، ول الان نوبت به جزئیات ، یهنی اخلاق و رفتار من است. من ادمی هستم که دوست دارم رفیقی داشه باشم که همیشه پشتم باشه و همیشه هوامو داشته باشه ، منم خودم همیشه باهاش هستم . علاقه زیادی به ماشین های مدرن و پیشرفته ، بازی های کامپیوتری ، پولدار بودن ، معروف شدن ، تبدیل بشم به یک مخترع بزرگ ، دست آدمای ناتوان رو بگیرم و زندگی آنهارا مثل آدما پولدار کنم تا هیچ وقت کسی دستش جلوی بقیه دراز باشه و بی آبرو باشند ، شب های محرم منم جزء بانی شام حسینیه ها باشم ، نه اینکه الان بد فکر کنین بگین برای معروف شدن میخواد چیکار کنه ، نه ، آقا این یه علاه هست که هرکسی میتونه داشته باشه پایان.

مهارت کتابخوانی مسوولیت

امروز استاد صبری بر خلاف همیشه که دیر می آمدند این دفعه زود تشریف آوردند سرکلاس.

پس از ورود استاد باز هم یک دعوای کوچکی سر نشستن گروه ها بر روی زمین یا مبل بود و پس از آن استاد صبری کلاس را روز تعیین کردند و بچه ها هم مانا جمع کردند  و پس از جمع کردن مانا هم استاد شب اعلان کردند و همه شروع به کتاب خواندن کردند و پساز از شب استاد یادشان رفته بود که پرچم هر گروه را چک کند و یک نکته ای را بگویند

نکته: برای خرید ملک باید به ترتیب رنگ که داخل کلاس توضیح داده شد و باز هم من میگویم باشد

ترتیب رنگ: آبی . قرمز . مشکی . سبز و هایپر دانا یا پیر دانا

چک کردن تکالیف : همان طور که انتضار میرفت هیچ یک از گروه ها پرچم نداشت به غیر از یک گروه که گروه کدخدایی بود که گروهشان همان پرچم را سریع و حول حولی درست کردند

البته گروه ما هم کم نیاورد و وسط کلاس این کار را کرد

تکلیف: خواندن کتاب البته به همان صورتی که روش پس ختام نام دارد انجام شود برای جمع آوری مانا 

مهارت کتاب خوانی

وقتی زنگ خورد همه رفتیم و کنار فوتبال دستی طبقه بالا نشستیم و منتظر استاد ماندیم و بعضی کتاب میخواندند وبعضی های دیگر هم  سر و صدا کردند

حدودا پس از ده دقیقه یکربع استاد امد و بچه مانند سانسور  به داخل کتاب خانه رفتند و گروه ها سر نشستن روی مبل یا روی زمین باهم دعوا کردند 

پس از دعوا استاد زمان دادند که داستان هایی راکه خوانده ایم در اختیار صاحب های کتاب قرار بدهیم و پس از ان شب شد و زمان کتاب خواندن یا مسخره     بازی های بچه ها شروع شد و وقتی که شب به پایان رسید دوباره زمان اراعه بود ودر اخر هم تکلیف برای جلسه بعد این شد که هر گروهی برای خود پرچمی داشته باشد

کلاس کتاب خوانی

امروز در کلاس کتاب خوانی نیامده بود و به جایش ازما یک امتهان گرفتند  و از ما انتضار میرفت که ازمون تا اخر زنگ طول بکشد ولی ما تا20 دقیقه قبل از زنگ ازمون را تمام کردیم و بضی ها باهم غیبت کردند و بعضی ها هم کتاب داستان خواندند


 

زندگی نامه امیر محمد نصر آزادانی

سلام ، به نظرتون من کی هستم!؟

حتی خودم هم خودم را کامل نمی شناسم ، دیگه چه برسه به شما که تازه با من آشنا شدید!

من امیر محمد نصر آزادانی

زاده اصفهان در تاریخ:۱۳۹۰/۹/۱۰ هستم.

فکر کنم الان با کلیات من آشنا شدید ، ول الان نوبت به جزئیات ، یهنی اخلاق و رفتار من است.

من ادمی هستم که دوست دارم رفیقی داشه باشم که همیشه پشتم باشه و همیشه هوامو داشته باشه ، منم خودم همیشه باهاش هستم .

علاقه زیادی به ماشین های مدرن و پیشرفته ، بازی های کامپیوتری ، پولدار بودن ، معروف شدن ، تبدیل بشم به یک مخترع بزرگ ، دست آدمای ناتوان رو بگیرم و زندگی آنهارا مثل آدما پولدار کنم تا هیچ وقت کسی دستش جلوی بقیه دراز باشه و بی آبرو باشند ، شب های محرم منم جزء بانی شام حسینیه ها باشم ، نه اینکه الان بد فکر کنین بگین برای معروف شدن میخواد چیکار کنه ، نه ، آقا این یه علاه هست که هرکسی میتونه داشته باشه

پایان.