زنگ نگارش 11 آذر

خب امروز آقای نصر وارد کلاس شدند و خواستند یک فیلم بزارند که یهو بچه ها شروع کردن به سر و صدا کردن بعد دیدیم آقای نصر ویدیو سرود ملی پاکستان را گذاشتن و توضیح دادند که زبانشان اردو هست بعد هم یه نقشه آوردند و گفتند که زبان رسمی کشور های اطراف ایران چیست و یک ذره که نه خیلی کلاس رفت به سمت کلاس تاریخ بعد هم انشای بچه ها را گرفتند بعد چند نفر رو آوردن که بیان و انشاشون رو بخونن و بعد 3 موضوع پای تابلو نوشتن و گفتن هر کی میخواد نمره اش بره بالا این 3 تا فعالیت رو انجام بده که موضوع ها یکیشون این بود که باید ص 46 کتاب رو حل کنن دومی گفتن یه موضوع انشا و موضوع این بود که صبح از خواب پا میشین و میبینین که به جای فارسی به زبان آدم خوار ها صحبت میکنید چیکار میکنید و سومی این بود که مجبور هستید برای گرفتن0/75 نمره نگارش روحتون رو بفروشین به شیطان مدرسه همت بفروشید اونم قسطی و اینها هم خودش تکلیفه

تمام

زنگ نگارش آنلاین 4 آذر

خب خدارو صد هزار مرتبه شکر کلاس امروز آنلاین بود و من هم به زور و با هزار بدبختی وارد کلاس شدم طبق معمول آقای نصر زنگ فرهنگ و هنر و نگارش  رو با هم مخلوط کردن و یک قطعه بتهوون گذاشتن و بعد یه عکس از یک رزمنده گذاشتن و گفتن 5 خط دربارش بنویسید و بفرستید تا دونه دونه عکس هارا روی تصویر بیارن و بخونن بعد از اینکه همه رو خوندند آقای نصر یک پاورپوینت خواستن بیارن رو تصویر که آخرش نشد و کنسل شد بعد یه عکس از یه روز برفی گذاشتن و گفتن درمورد این هم بنویسید و بفرستید واسه اینکه به قول آقای نصر حس بگیریم با عکس یه آهنگ دلنشین هم گذاشتن و من هم به عنوان اولین نفر عکس رو فرستادم ولی از اون سلطانیان تو زندگی نامه داشت آسمونو به زمین میرسوند چون نمیتونست وارد هیچ کلاسی بشه بسکی این بشر سیاهه و بعد اقا یه توضیحی درباره ی عکس دادند بعد هم شروع کردن به خوندن متن ها جالب بود که بچه ها خیلی هاشون متن هاشون حماسی بود و کلاس تمام شد

تمام

زنگ نگارش 27 آبان

امروز آخرین جلسه ی نگارش در آبان ماه بود امروز آقای نصر با ورود به کلاس کلاس فرهنگ و هنر و نگارش رو قاطی کردن و یک سری موضوعاتی که بیشتر میخورد مربوط به فرهنگ و هنر باشه رو توضیح بدن بعد به رمضان تاش سپرد که پوشه ی بچه ها رو درست کنه بعد هم دونه دونه بچه ها رو صدا کرد تا بیان و یا انشایشان رو بخونن یا ایراداتشان رو بگن بعد چند نفری شروع کردن به خوندن انشای هفنه قبل یعنی انقلاب دانش آموزا و گرفتن مدرسه بعد هم دوباره طبق معمول هر هفته کلاس ریخت بهم و بچه ها شروع کردن به صحبت و آقا هم به زور تونستن با چند گذاشتن چند منفی بچه هارو ساکت کنند بعد هم تکلیف رو گفتند و تمامم

تکلیف و موضوع انشای هفنه بعد:پدر و مادرتان به شما گفته اند که آنها شمارا به دنیا نیاورده اند و شما از طرف آدم فضایی ها آمدید

 

پایان خداحافظ

زنگ نگارش 20 آبان

آقای نصر بعد از ورود به کلاس از آنهایی که انشای هفته قبل رو نوشته بودند برگه شان را گرفت و بعد برگه امتحان چند هفته پیش رو دادند بعد خیلی از بچه ها از نمره شان راضیی نبودند و به سراغ آقای نصر میرفتند تا نمره شان را بیشتر کند ولی آخر آقای نصر فک کنم نمره ی هیچ کس را عوض نکرد و تازه با رمضان تاش هم به لج افتاده بود چون هر چی خواست نمره شو زیاد کنه آقا قبول نمیکردند و هی رمضان تاش هم قور میزد بعد هم یه سری توضیحات دادند و بعد موضوع انشا هفته بعد رو گفتند:اگر شما جایتان با معلم نگارش عوض میشد چه اتفاقی می افتاد

همین  تمام

زنگ نگارش 13 آبان

به نام خدا سلام من شایان صادقی هستم و این دومین جلسه نگارش ما در آبان است

امروز هم مثل دیروز آقای نصر سر کلاس حاضر نشدند و به جایشان  یه آقایی اومدن که من فامیلیشون رو یادم نیس

اول کار صفحات 35 و 36 رو حل کردند و بعد چون بیکار بود بودیم منتقل شدیم به درس حساب و خیلی رندوم رفتیم که ادامه ی فیلم مریخی رو ببینیم که جالب هم بود و خیلی خیلی بهتر از کار کردن کتاب و انشا خوندن بود راستی یادم رفت بگم بعد از کار کردن  2 صفحه عبدالهی اومد و یک انشا درباره قانون های مسخره مدرسه گفت آقا هم تکلیف دادن که باید یه انشا مینوشتیم با موضوع:انقلاب دانش آموزان و تصاحب مدرسه

زنگ نگارش 6 آبان

سلام من شایان صادقی هستم و این اولین جلسه ی نگارش تو ماه آبانه آقای نصر با ورود به کلاس شروع کردن به حضور و غیاب و البته در حین حضور و غیاب تکلیف ها هم میدیدند و مثل همیشه در حین اجام این کار کلاس رو هوا بود بعد از اتمام حضور و غیاب آقای نصر گفتند امروز همه انشا هایشان را میخونند و بعد دونه دونه همه اومدن برای خوندن انشا ها و آقای نصر هم برای انشاهای ترسناک آهنگ ترسناک میذاشتن و چراغ هارا هم خاموش و پرده رو هم میکشیدند تا کلاس وایب ترسناک پیدا کنه چون موضوع انشا بیماری گوشت خواری گاو و گوسفند ها بود که البته مال بعضی ها هم مثل خودم ترسناک نبودن آقای نصر هم بعد از تموم شدن هر انشا نمره هارا میدادند و چون دیگه امتحان ها شروع شده آقا هیچ تکلیفی برای جلسه ی بعد ندادند                                                                                                               پایان

زنگ نگارش 1 مهر

خب سلام میکنم از اولین روز مدارس تا آقای نصر وارد کلاس بچه ها خوشحال شدند و جیغ و هورا کردند بعد آقا برایمان گفتند که کلاس امسال قرار است چگونه بگذرد و چه کار هایی قرار است انجام دهیم بعد با باز کردن کتاب شروع کردن به توضیح و درس دادن کتاب بعد هم تکلیف دادند بعدش یه کم وقت اضافه آوردیم و با هم کلی خندیدیم و با خوردن زنگ کلاس هفته ی اول ما به پایان رسید

زنگ نگارش 29 مهر

سلام امروز آقای نصر تا وارد کلاس شدند گفتن آزمون نداریم و تا اینو گفتن بچه ها شروع کردن به خوشحالی ولی بعدش گفتن ولی آزمونک داریم و بعدش بچه ها افسرده شدند بعد آقا چند نفر از بچه ها را بیرون بردند تا امتحان را شروع کنند بعد آقا آزمون را شروع کردن اما این امتحان بیشتر شبیه آزمون بود تا آزمونک چون 13 تا سوال بود وسط امتحان کلی خندیدیم به چند دلیل یک چون سلطانی داشت چشاش زرد میشد و هر چقدر هم التماس کرد بازم آقا نذاشتن که بره دستشویی دومی اینکه اونور تو کلاس تلاش صدای انسان های اولیه میومد سومی اینکه سلطانی یه طوری تو سالن وسط امتحان دراز کشیده بود انگار تو ساحل دراز کشیده بود چهارمی اینکه آقای نصر دم در یه صندلی گذاشته بودن بعد خواستن ازش برن بالا که بهو سرشون دارقی خورد به میله قهوه ای بالای در و ما از خنده پاره شدیم اونم نه یه بار بلکه 2 بار بعد آقا خیلی یهویی برگه هارا ازمون گرفتن و امتحانم تموم شد بعد که رفتیم تو کلاس آقا موضوع انشای جلسه بعد را گفتن و جلسه تمام شد

خداحافظ