(به نام خدا)
استاد وارد شد که آقای ………… سر استاد را خورد و استاد هم خودش را خورد.
وارد بحث های متفرقه نشیم که برای شنبه قرار بود وسایلی که خریدم را برای شروع کار شروع کنیم هر کسی وسایلش را آورد ولی خودم خودکار چرم نداشتم که آقای ستاری با گذشت و مهربان به من خودکارش را داد همین طور به یک نفر دیگر بگذریم شروع به کار کردیم استاد الگو هایی که سفارش داده بودیم را آورد و قرار شد روی شکل کار بکنیم همه داشتیم کارمان را انجام می دادیم که زنگ خورد و قرار شد برای هفته ی آینده همه کارشان کامل شده باشد
{پایان}