سایر, هشتم کوشش

اردوی برج فناوری 04/7/14

سوار اتوبوس شدیم : بعضی ها رضایت نامه نیاورده بودند ؟ در این حد که آقای اخوان و آقای محمودیان آنها را پیاده کردند ، اما با رضایت نامه عکسی دوباره وارد اتوبوس شدند .

صندلی کم بود و تازه صندلی کمک راننده به جای دو تا یکی بود و مجبور بودیم اقای اخوان بایستند و حتی من نوبتی با دوستم روی صندلی کمک راننده بشینیم .

بعد از سه روز مسافرت و توی اتوبوس بودن ، رسیدیم به برج فناوری ، یک ربات بود ، خل و چل بود اما پیانو می زد . اینجاست که باید گفت ( تکنولوژیا ) .

یک دستگاه بود که آینه ای بود و حدود 150 متر با انعکاس آینه صدا را به آینه جلویی می رساند . همه چیز آینه ای بود و فوتبال رباتی هم داشت .

شاید جرقه های یک میلیون ولتی ما را نگرفت تا بمیریم . اما جرقه های صد هزار ولتی ما را می گرفت اما چون آمپر کمی داشت نمردیم ؟؟ یا ابوالفضل ، رفیعی نزن

رفیعی- این تفنگ لیزری هست ، آدم را نمی کشد .

من- مطمئن باشم  .

رفیعی- آره

تفنگ رفیعی-تاق .

من- مرد که !؟

رفیعی-خب چیکار کنم ، حداقل فاتحه بفرستید (الفاتحه ).

 

حال که تا اخر این را خوانده ای یک فاتحه برای همه ی مردگان و شهیدان بفرست.

 

دیدگاهتان را بنویسید